English Arabic
به شمس توس خوش آمدید. / ثبت نام کنید / ورود
    
 

شلمچه

قدمگاهی از جبهه اشراق؛

شلمچه به لهجه صمیمی عشق

یکم: قدمگاه، این کلمه برای ذهن ایرانی یک کلید است برای گشایش درهایی که به یک جهان بینی خاص باز می شود. برایند این جهان بینی در پهنه تاریخ ، جلوه های ناب داشته است چه در زمانی که فرزندان رسول خدا در موطن خود از ستم جباران امنیت نداشته اند ، ایران ، این قطعه خدایی خاک، آغوش خود را به روی اهل بیت گشوده است و چنان عزیزشان داشته که قدم ها شان را بر دیده بیدار خویش گذاشته و از "قدمگاه "شان چشمه ها رویانده است. چشمه هایی تمدن ساز که هرگز نمی خشکد. اگر نگاه آسمانیان به زمین از همان جنس نگاهی باشد که ما به آسمان داریم ، آنان در زمین قدمگاه ها را در تراز ستاره های آسمان خواهند دید که در نظمی خدا خواسته ، شبکه ای از نور تشکیل داده اند که خط روشنی را تا همیشه امتداد می دهد.

دوم: قدمگاه‏های منسوب به پیغمبر، ائمه معصومین(ع) و اولیای خدا در بسیاری از نقاط ایران زمین وجود دارد به نحوی که تاکنون بیش از  215 مورد از آنها شناسایی شده و به ثبت رسیده است. در این بین بیشترین قدمگاه‌های ایران منصوب به ثامن الحجج(ع) است که با توجه به قطعی بودن سفر ایشان به ایران بسیار طبیعی است.البته از حدود 31 قدمگاه شناخته شده‌ای که در سطح کشور به سلطان توس منتصب است تاکنون تنها 16 قدمگاه مورد تایید کارشناسان قرار گرفته زیرا در مسیر جاده ولایت قرار دارند.

سوم: در بین قدمگاه ها ، برخی ها به دلایلی درخشندگی خاصی دارند و از آن جمله است "شلمچه" که سلامگاه ایران به امام رضا(ع) است و دروازه ای که به بهشت دیدار حضرتش گشوده شد....

براساس تمامی اسناد موجود، سرزمین کنونی شلمچه نقطه ای بوده که کاروان امام رضا(ع) به هنگام حرکت از مدینه به سوی مرو از آن به داخل خاک ایران پای گذارده است. همین امر هم باعث شده بود که این نقطه مرزی از قدیم الایام در نزد مردم خوزستان به ویژه عرب زبان‌ها از اعتبار خاصی برخوردار باشد به نحوی که بنا به اعتقاد عموم، این شهر نخستین منزلگاه و هم زمان قدمگاه حضرت در ایران زمین محسوب شده و می‌شود. طبق برخی اسناد تاریخی، وقتی حضرت رضا(ع) به شلمچه رسیدند، تأمل کرده و فرمودند: «روزگاری بهترین پیروان ما در این سرزمین ماوا می گیرند.»

 جملاتی که سال های سال بعد در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران معنا پیدا کرد زیرا در ماه های نخست جنگ، وادی شلمچه خونین شد و بسیاری از رزمنده‌ها در این نقطه به شهادت رسیدند که در میان آنها تعداد زیادی از رزمنده‌های خراسان نیز حضور داشتند. بعدها هم بسیاری از بچه های رزمنده خراسان در این نقطه به شهادت رسیدند؛ طوری که طبق آمار، بیشتر شهدای خراسان در شلمچه به شهادت رسیده‌اند. بین بچه‌های رزمندة خراسان، شلمچه جایگاه معنوی ویژه‌ای دارد. آن ها این سرزمین را قدمگاه و قرارگاه حضرت رضا(ع) می دانند و با آن انس و الفت غریبی دارند.

چهارم: از مشهد شلمچه تا مشهد الرضا  (ع )عشق باریده است و گویی شهدا به سخن آمده اند در وزش نسیم رضوی و باور های زلال خود را به کلام در می آورند تا بگویند؛ قدم های شما به خاک نفس داد.نفس های شما زمین را به تسبیح و تهلیل رساند.تسبیح زمین در هزاره بعد به ذکر شهید و شهادت شکوفا شد تا شلمچه این قطعه به خون مطهر شده خاک با نام شما معنایی انسان ساز بیابد.تا مردمان به بصیرت شلمچه را بر مدار مشهد الرضا (ع)زنده به شهادت ببینند.آری شلمچه زنده ترین گوشه خاک است در این حوالی.نبض عشق در این دیار به شهادت می زند.در سال های نه چندان دوراز مشهد کاروان در کاروان شهید به شلمچه می آمد.کسانی که شهادت اول را در حرم مطهر رضوی سبز تجربه کرده بودند وبار دوم در شولایی سرخ شهادت را از شلمچه به مشهد می بردند و راز رضوی شهود را بر شانه های مردم در حرم فاش می گفتند تا "موتوا قبل ان تموتوا" ترجمانی جهانی فهم داشته باشد.

آری آقای کون و مکان مولای زمین و زمان  ارباب کوه و دشت و دریا و آسمان  شلمچه خود را با شما تعریف می کند به عطر قدم هایی که به هرجا رسید قیامت به پا کرد .قدم هایی که به هر جا رسید آن را به همه جا رساند. قدم هایی که گام ها را بر صراط مستقیم چنان استوار کرد که مردانی از مشهد شما و همه ایران که سرزمین به عشق برخاسته شماست در حجی خونین عرفات و منای خود را توامان در شلمچه یافتند و ملکوتی شدند.

شلمچه خود را با شما تعریف می کند . اصلا همه جبهه خود را با شما تعریف می کند چنانکه سپهبد شهید صیاد شیرازی برای تیمن نام شما در هر عملیات یگانی از لشکر خراسان را وارد میدان می کرد تا میدان را به نام شما از یزید ها و مامون ها بگیرد.چنانکه بسیاری از معاریف شلمچه زیارت نامه خوان های حریم شمایند و رخصت جهاد را از حضرت شما گرفته اند.

آقا جان! این خاک به یمن قدم های شماحیات یافت.به برکت نفس های شما به ساحت عاشقی صاحبان نفس های مطمئنه تعالی یافت که "ارجعی الی ربک" الهی را شنید و در جامه ای خونین از جنس شهادت از جنس "راضیه مرضیه"لبیک گفتند.تا به امر "فادخلی فی عبادی"به زیارت حضرت شما تشرف یابند و شوقمندانه به شنیدن "وادخلی فی جنتی" در بهشت مخصوص خداوند پیشانی بر سجده تقرب بگذارند.

مولای ناز و نماز! "ذرات" این خاک به اشک مردان سجده نوش و عشق پوشی "غنی سازی" شده که به"استغنا" رسیده بودند.قدرت اصلی ما هم درست همین جاست. نیروگاه هسته ای اقتدار ما همین جاست و مگر نفرمود آن پیر روشن ضمیر که "قدرت اصلی ایران شهدا هستند"؟ما با غنی سازی انسان و شکافت هسته ایمان به قدرت فائقه ای رسیده ایم که جهان را مطمئنا بر مدار عشق فتح خواهد کرد و ما روزی که نه چندان دور است و نه چندان دیر جهان را همه جهان را بر سفره جشنواره سفره نشین کرامت رضوی خواهیم دید.

ضامن آدم ها و آهوها! غزالان شهادت این جا "خرامیدند و رفتند" این جا شهیدان خاک را "مسجد" یافتند و "مشهد" ساختند. و به جاودانگی رسیدند. و همه این ها به یمن اکسیر نفس های شهود آفرین شماست.به این برکت است که امروز هم سفره" کرامت" با "سفره شهادت" گره خورده است. و از همین روست که کاروان راهیان نور به هرفصل که شلمچه نشین می شوند خود را در حوالی حرم شما می دانند

خدایا زندگی مارا سبز و رضوی و مرگ مارا سرخ و رضوی قرارده و در دو سرای مارا بر سفره نورانی رضوی میهمان کن که این خیر ترین عاقبت است....

پنجم: حاج ماشاءالله آخوندی، یکی از این رزمنده هاست که او را می توان مبدع و طراح اولین یادمان شهدای شلمچه نامید. حاج ماشاءالله دربارة ساخت یادمان ابتدایی شلمچه حرف های شنیدنی دارد: «جنگ که تمام شد، ما به عنوان تخریب چی در مناطق عملیاتی ماندیم و زندگی زلالی را پس از جنگ با شهدا آغاز کردیم. در مناطق مختلف عملیاتی هم حضور می یافتیم، از جمله در شلمچه. همه می دانند که ما بچه های رزمندة خراسان الفتی غریب با شلمچه داریم. بیشتر هم رزمان ما در این نقطه از جبهه به شهادت رسیده اند؛ به خصوص در عملیات های کربلای چهار و پنج. آن سال های پس از جنگ که من در مناطق عملیاتی بودم، هر وقت به شلمچه می رفتم، به شدت محزون و دل تنگ می شدم. دیده بودم که خیلی از شهدای ما در این سرزمین به شهادت رسیده اند، اما کسی یادمان یا مزاری برای آن ها نساخته است. نقطه ای در شلمچه وجود داشت که چهارصد نفر از رزمنده های خراسان آنجا قتل عام شدند و تانک های عراقی از روی جنازه های آن ها رد شدند که بعدها حتی شناسایی آن ها هم ممکن نبود. برخی از آن شهدا هنوز هم گمنام اند. این نقطه بین ما بچه های رزمنده به فلکة امام رضا(ع) معروف شده. من برای اینکه قتلگاه آن چهارصد شهید گم نشود، چند پرچم، تعدادی آجر و کلاه آهنی را که از زمان جنگ آنجا باقی مانده بود، در این نقطه به عنوان نشانی قرار دادم. یادم هست تعداد زیادی کلاه آهنی گذاشتم تا زیادی شهدای آنجا را نشان دهم. هر چند که تعداد آن شهدا از این کلاه ها خیلی بیشتر بود. به این ترتیب اولین یادمان شهدای شلمچه شکل گرفت. چندی بعد در نوروز سال 71 یا 72 بود که ما با تعدادی از پدران و مادران شهدا به مناطق علمیاتی رفتیم. آن موقع هنوز اردوهای راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی مرسوم نبود. قرار شد ما یکی دو روزی را هم در شلمچه باشیم. شب آخری که شلمچه بودیم و بیست ساعت بعد باید آنجا را ترک می کردیم، به اتفاق تعدادی از پدران و مادران شهدا تصمیم گرفتیم این یادمان اولیه را گسترش دهیم و آن را بهتر و با شکوه تر بسازیم. خودمان پولی روی هم گذاشتیم و رفتیم از خرمشهر که در نزدیکی شلمچه است، گچ و آجر و مصالح لازم را خریدیم. پدر یکی از شهدا که حالا به رحمت خدا رفته، بنّا بود و به ما کمک می کرد. خلاصه، با همان امکانات کم، از ساعت هشتِ شب تا نزدیک صبح، بنا را کامل تر و با شکوه تر با یک هشت ضلعی فلزی که روی آن قرار می گرفت، ساختیم. مخصوصاً هم هشت ضلعی ساختیم. چون می خواستیم نسبت و ارتباط شلمچه به عنوان قرارگاه شهدای خراسان و بسیاری دیگر از شهدا با امام رضا(ع) حفظ شود. در حین ساخت هم آن شب اتفاقاتِ عجیب و غریبی افتاد و حال و هوای غیر قابل توصیفی بین ما پیش آمد که بیانش بماند برای بعد. آن شب احساس مشترک و قانونِ نانوشته ای در ذهن ما و خانوادة شهدا به وجود آمد و آن این بود که فکر می کردیم ممکن است مقام معظم رهبری، روزی به مقتل شلمچه تشریف بیاورند و بالاخره در سال 78 ایشان به شلمچه تشریف آوردند و این نقطه را به عنوان دروازة ورود امام رضا(ع) و ولایت به ایران نامگذاری کردند و بلافاصله هم با تدبیر ایشان، ساخت یادمان فعلی شلمچه که در حقیقت می توان آن را سومین یادمان شهدای شلمچه دانست، به همت استان قدس رضوی شروع شد. آن موقع ارتش، سپاه و نیروهای تفحص در شلمچه حضور داشتند و این نقطه پُر از مین، هنوز حالت جنگی داشت و اتفاق نظری هم وجود نداشت که یادمان شلمچه با این وسعت و شکوه ساخته شود. به نظر من، ساخت این یادمان اگر به نهادی غیر از آستان قدس واگذار می شد، مورد مخالفت قرار می گرفت. مشکلات و مخالفت هایی آن زمان وجود داشت که الان قابل بیان نیست. فقط می توان گفت با تدبیر و دوراندیشی مقام معظم رهبری، ساخت این یادمان آغاز شد و نمایندگان معظم له هم در جریان ساخت آن در شلمچه حضور می یافتند. بعد از چهار سال، ساخت یادمان به پایان رسید و اردوهای راهیان نور به شکل جدی آغاز شد. آن بنای ابتدایی که ما ساخته بودیم، الان دقیقاً در نقطه مرکزی یادمان که از سطح زمین پایین تر است و اسناد و مدارک شهدا درون محفظه شیشه ای قرار گرفته، واقع شده است. آن سازه آهنی هشت ضلعی هم در محل ایستادن رهبر معظم انقلاب که در حقیقت قدمگاه ایشان است، قرار گرفته. من اعتقاد دارم پیوند این دو نقطة جغرافیایی در کشور ما، یعنی شلمچه و مشهد که از 1320 سال پیش آغاز شده، همچنان در تاریخ تداوم خواهد یافت.»

ششم: اما ساخت یادمان فعلی شلمچه را مهندس جوانی به نام «شهرام قهرمان» بر عهده داشته است که حرف ها و خاطرات او از ساخت یادمان باشکوه شلمچه در طول چهار سال شنیدنی و جالب است: «آن روزهایی که پیشنهاد ساخت یادمان شلمچه را به من دادند، تازه از سوئد برگشته بودم. مهندس عمران جوانی بودم که به دنبال رؤیاهای جوانی ام می گشتم. خیلی هم نازک نارنجی و اتوکشیده بودم؛ طوری که همیشه عینک آفتابی می زدم تا یک وقت گرمازده نشوم. جنگ را هم ندیده بودم. به تعبیر خودم، وقتی رسیدم که داشتند نیزه شکسته های جنگ را جمع می کردند؛ اما چه شد که من با آن روحیات در بیابان گرم و سوزان شلمچه که خودم دمای 65 درجة آن را با دماسنجم ثبت کردم، چهار سال ماندم تا یادمان شهدای شلمچه ساخته شود، به نظرم به امام رضا(ع) و فرزندان شهید آن بزرگوار در شلمچه مربوط است. همین قدر بگویم که وقتی قرار بود آخرین سنگ بنای این یادمان که یک کاشی فیروزه ای با کلمة مبارک «یا فاطمه الزهرا (س) » بود، گذاشته شود؟ معمار رفت تا آن را سر در یکی از هشت ضلع یادمان نصب کند. وقتی او بالا رفت تا این کاشی را سر جایش بگذارد، من که پایین ایستاده بودم و نگاه می کردم، از خودم پرسیدم یعنی تمام شد و من باید از شلمچه برگردم؟ طاقت نیاوردم و از معمار خواهش کردم اجازه دهد من جای او این کار را انجام دهم. خودم بالا رفتم و آن کاشی فیروزه ای با اسم مبارک «حضرت فاطمه(س)» را بر روی قلب و چشم هایم گذاشتم، زیارتش کردم، بوسیدم و این آخرین سنگ بنا را سر جایش گذاشتم؛ تا ساخت یادمان شلمچه به پایان برسد. پایین که آمدم، به شکرانة نعمتی که خدا به من داده بود، دو رکعت نماز شکر در بیابان شلمچه خواندم و گفتم: خدایا به خاطر این چهارسال، شکر! همین.

صادقانه اعتراف می کنم که در ساختن یادمان شلمچه، سختی ها و مرارت های بسیاری کشیدم. روزهای خیلی سختی را بدون امکانات گذراندم؛ اما باز هم صادقانه اعتراف می کنم که از آن مرارت ها و روزهای سخت، چیزی شیرین تر و جذاب تر و لذت بخش تر در این دنیا وجود ندارد. من در آن چهار سال خلوت های عاشقانه ای در تنهایی هایم که گاهی هیچ کس همراهم نبود، با خدا و با شهدای شلمچه داشتم. آن چهار سال، انرژی و نیرویی به من داد که در این سال هایی که از شلمچه برگشتم، با ذخیره آن چهار سال زندگی می کنم و حالا دوباره خدا را شکر می کنم که افتخار ساخت یادمان باشکوه شلمچه را نصیب و روزی ام کرد. لحظه به لحظه مرا یاری رساند تا تجربه ای بی نظیر و لذت بخش را نه فقط در کارنامة کاری ام، بلکه در زندگی ام به ثبت برسانم تا ان شاءالله هم در این دنیا و هم در آن دنیا به آن ببالم و افتخار کنم.» ....

هفتم: حرف از شلمچه و از شهادت که به میان می آید، دل و دیده ، هر کجا که باشند خود را در حرم آقا امام رضا (ع) می بینند.

هشتم: همه حرف های عاشقانه عالم روی لب ها به سماع دست می افشاند تا هم نوا با ملکوتیان و شهیدان بخوانند؛

اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی  و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.

 

برای مشاهده گزارش تصویری این بخش روی شکل زیر کلیک نمایید

گزارش تصویری

کلیه حقوق این وب‌سایت متعلق به بنیاد بین المللی فرهنگی هنری امام رضا (ع) می‌باشد.